یا رب سبب مرگ سگ سلطان چیست

پینه دوزی از کسی طلبکار بود و بدهکار بدحسابی می کرد و طلب او را نمی داد. پینه دوز عاقبت خسته شد و یک روز مشته ای (آلتی فلزی برای کار کفش دوزی) داخل انبان گذاشت و به سراغ بدهکار رفت تا طلبش را وصول کند و کار یکسره بشود.

وقتی به در خانه بدهکار رسید، سگش به او حمله کرد. پینه دوز انبان را بر سر سگ زد و سگ را کشت.

یا رب سبب مرگ سگ سلطان چیست
یا رب سبب مرگ سگ سلطان چیست

یا رب سبب مرگ سگ سلطان چیست               برچیدن پینه دوز را دکان چیست

انبان که به سگ خورد و سگ افتاد و بمرد       سگ داند و پینه دوز در انبان چیست

4.1/5 - (43 امتیاز)

9 thoughts on “یا رب سبب مرگ سگ سلطان چیست

  1. محمد طبیب چی میگوید:

    پادشاهی با همراهان از راهی می گذشت که بند کفش شاه پاره می شود . در نزدیک پینه دوزی بود . برای تعمیر کفش را به او می دهند . پینه دوز در حین کفاشی متوجه سگ پادشاه می شود که سر در انبان کرده و نان و گوشتش را می خورد که با مشته بر سر سگ میکوبد و سگ جابجا می میرد . یارب سبب مرگ سگ سلطان چیست
    سگ داند و پینه دوز که در انبان چیست

  2. منصور میگوید:

    هر کسی به سلیقه و دلخواه خود معنی می‌کند و تفسیر دقیق از آنچه در این شعر آمده در دسترس نیست .

  3. سلطان میگوید:

    پينه دوزي در روستايي زندگي ميکرد که هر روز براي معاش به شهر ميرفت. از قضا در مسيري که پينه دوز از آن ميگذشت خانه يا کاخ سلطان قرار داشت. سلطان سگي داشت که هر روز به پينه دوز بيچاره حمله ميکرد. پينه دوز که از دست سگ به جان آمده بود، روزي مشته​ اي آهني در انبان خود گذاشت و زماني که سگ به او حمله کرد با انبان بر سر سگ کوبيد و سگ بر زمين افتاد. غلامان سلطان که از دور ناظر ماجرا بودند تا خود را به صحنه برسانند پينه دوز مشته را از انبان خارج و به گوشه اي پرتان کرد. وقتي غلامان از پينه دوز پرسيدند که چرا اين کار را کردي، پينه دوز گفت من با اين انبان به سر سگ زدم و ببينيد که انبان من خالي است. غلامان هم حرف پينه دوز را باور کردند چون ديدند که انبان خالي است. وقتي قضيه را براي مشاور سلطان که مردي سيّاس بود تعريف کردند اين بيت شعر را گفت:
    يا رب سبب مرگ سگ سلطان چيست
    سگ داند و پينه دوز که در انبان چيست

  4. سلطان میگوید:

    البته من اين داستان را از مادربزرگم شنيدم و حدس ميزنم درستش اين باشه که پينه به جاي مشته آهني سنگي را داخل انبان گذاشته باشه. چون اگر مشته آهني داخل انبان ميگذاشت و بعد که سگ را کشت اون را بيرون مينداخت با توجه به اين که صاحب سگ سلطان بوده و حتماً جستجو ميکردند که چه اتفاقي افتاده، مشته را پيدا ميکردند و قضيه لو ميرفت. پس اگر گفته بشه از سنگ استفاده کرده بيشتر قابل قبوله، چون سنگ چيزيه که همه جا گير مياد.

  5. حافظی کوروش یزد میگوید:

    جالبه ک با اینکه این همه پیشرفت در امور مخابراتی واطلاعات آمده
    هنوز کسی خبر نداره دقیقا چی بوده این ضرب المثل و خب عرض کنم مختصر اما مفصل را باید تماس بگیرین تا شرح دهم
    پینه دوزی در میدان شهر مینشست و ب کار خود مشغول میشد ….
    شاه ک از اون میدان حرکت میکرد هر روز
    سگش یه خسارتی ب او میزد…..

    از قضا پینه دوز خوراکی را ب سم آغشته میکنه و در انبان میزاره …..و خلاصه دسته گلی ب آب میده

    بعد ک سن سلطان میمیره …..

    همه ی کاسه کشمالان سلطان جمع میشن….

    میگه
    هیچکس نمیدونه چی شد جز
    خدا
    سگ و پینه دوز

  6. علی میگوید:

    سلام
    فکر کنم که سگ پادشاه لوس بود. وپینه دوز می‌دانسته که سگ نجس هست وسربه ابزار کار او میزند بعدش می‌آمد و کسانی هم آنجا بودند وسگ را. دورمیکردند باز می‌آمد پینه دوز که بامشته مشغول کاربود به‌خاطر اینکه کسی متوجه نشود دستش را برد داخل انبان ومشتی به سگ زد کارا یک سره کرد

  7. جعفری میگوید:

    سلام انبان یه تیکه چرم است که سرب دران است که سنگین است وبرای صاف کردن کفش ازان استفاده میشود اما ظاهرش سبک به نظر می اید وقتی تو سر سگ سلطان خورد ومرد کسی نمدانست که چه ضربه ای سگ خورده شاعرمیگوید سگ که توسرش خورده وپینه دوز که سرب دران کرده میداند چیست

  8. ناشناس میگوید:

    یا رب سبب مرگ سگ سلطان چیست؟؟؟
    سگ داند و پینه دوز، که در همیان چیست..
     
     
    شعر فوق شرحی دارد ،
    که یکی دیگر از داستان های کوچه بازاری را
    شامل میشود
    داستان از این قرار است که:
     
    در زمانهای قدیم پادشاهی بوده که یک سگی داشته ،که از قضا در نزدیکی کاخ پادشاه پینه دوزی هم مشغول کار و امرار معاش بوده ، به نحوی که از پنجره کاخ پادشاه ، بساط کفاشی مرد پینه دوز قابل رویت بوده است ،
    سگ قصه ما ، هر روز به سراغ کفاش رفته و پیش بند چرمی مرد کفاش را به دندان گرفته و بی نوا را از کسب و کاسبی انداخته و اسباب اذیت و آزار مرد پینه دوز را فراهم می نمود و پادشاه هم از این صحنه خوشش می آمد و از پشت پنجره تاماشا می نمودندی و به وجد می امدندی ،
    روز ها میگذرد و سگ سلطان به ازار و اذیت کفاش ادامه میدهد. و هر چه مرد پینه دوز حیوان را با ایما و اشارت از خود می راند ولی به خرج سگ پادشاه نمی رفت که نمی رفت
    روزی از روزها صبر مرد پینه دوز به آخر رسید و با خود اندیشید که تا خود را از دست سگ نجات دهد
    صبح روز بعد ،سگ از همه جا بی خبر مطابق معمول برای اذیت و آزار وارد عمل می شود ،کفاش فرصت را غنیمت شمرده و مشتی خود ( سندان آهنی کوچک مخصوص کفاشان ) را داخل کیسه ای چرمی گذاشته و در فرصتی مناسب کیسه چرمی را به سر سگ می کوبد
    کوفتن همیان ( کیسه چرمی ) همانا و کشته شدن سگ همانا.
    حاکم هم که شاهد و ناظر ماجرا بوده
    کفاش را فرا می خواند، و از وی می پرسد که چه بلایی به سر سگ من آمد؟؟؟
    کفاش در جواب میگوید من فقط کیسه را به سرش زدم و دیدم که افتاد و تلف شد…
    اینجاست که شاعر دربار پادشاه میگوید:
    یا رب سبب مرگ سگ سلطان چه بود ؟؟؟
    سگ داند و پینه دوز که در همیان چه بود…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *